از زندگی چی یادم مونده ؟ هیچ.
همه ی خاطرات محو می شوند. لحظه ی حال سریع تبدیل به گذشته می شود و رد نمناکی بر جا می گذارد.
چقدر دلم برای ایروان تنگ شده...
از زندگی چی یادم مونده ؟ هیچ.
همه ی خاطرات محو می شوند. لحظه ی حال سریع تبدیل به گذشته می شود و رد نمناکی بر جا می گذارد.
چقدر دلم برای ایروان تنگ شده...
خاطره ی تو تو خاطرم میمونه. دختر شیک جذاب نگرانی که امشب ازم ادرس کرجو پرسیدی. دوستت دارم.
فکر نمی کردم که امسال سفر خارجی برم. خوبی زندگی اینه که پیش بینیش غیر ممکنه. واقعا برام لذت بخش بود. مثل یک چشم به هم زدن گذشت. هیچ احساس غم و غصه ای هم نداشتم. انگار شهر خودم بود. انقدر توش راحت بودم. حتی بهتر از اینجا
البته اینجا که اصلا راحت نیستم اما انگار وطن من اون بود.
خلاصه یه همسفر تخمی داشتم البته که سعی می کرد زهر مار کنه ولی کلا از اون کشور خاطره ی خوبی برام موند.
هیچ غمی ندارم جز پول جمع کردن دوباره و سفر . . .
حیف که کاری ندارم. ممکنه جور بشه ولی حیف که پولامو تا الان الکی خرج کردم. وگرنه همین فردا می رفتم.
هول کردم یه چند دقیقه . منی که به زندگگی تعلق ندارم.
فقط به فکرم اومد زنده باشم که بتونم بنویسم و بخونم.
تا ببینیم چی می شه
پ. ن : من از آه و ناله کردن بدم میاد. اهل درد و دلم نیستم به هیچ وجه. آدم منفی بافی هم نیستم در نظر اطرافیان اما اینجا وبلاگ خصوصیمه و هرچی بخوام توش می نویسم. پس اینو با اون اشتباه نگیره کسی بعد ها اگر من نبودم.
البته قایمکی زن گرفتن و احمق ها فکر می کنن هنوز که من نمی دونم .
کارم تصویب نشد ... متن ایمیل این بود :
جناب اقای ×××××
با سلام و ارادت
از اینکه ××× را قابل دونستید و کارتون را برای بررسی به ما سپردید متشکرم
متاسفانه با توجه به حجم آثار پذیرش شده ××× اثر شما برای انتشار در ××× پذیرفته نشد
البته عدم پذیرش بهیچوجه دلیل ضعف اثر شما نیست بلکه هر نشری با توجه به تعداد آثار پذیرفته شده درباره میزان تعهداتش (که حتی ممکنه رتبه ادبی کمتری داشته باشند) تصمیم گیری میکند.
یا ارادت و امید به آشنایی حضوری
دلم می خواد داد بزنم. گریه امونم رو بریده نفسم در نمیاد . هیچکی نمی دونه این نوشتن برای من چقدر می تونه مهم و حیاتی باشه. نفسم به نوشتن بنده . خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا ... دارم همینطوری گریه می کنم .
نوشته هام باقی می مونن
اگه مردم
بدرود ای کلمات زیبای سیاه من
من عمیقاً از این بابت فاقد قلبم و تنهایی هدف و انتخاب منه
من هرگز احساس عمیق شادی رو ندارم و خنده م مصنوعیه
غصه نخورید به حال من. من واقعا راضیم از اینکه تنهام.
هیچ کس کنار من نه دووم می آورد و نه من دووم میاوردم کنارش
از آدم ها بدم اومده و می خوام هرچی بیشتر ازشون دوری کنم
مخصوصا اینکه روابط نزدیک برقرار نکنم