سلام هستم. دنبال خونه بلکه بتونیم یه جا بالاخره برای چند سال بتمرگیم. قسمت‌ها زیاده. برای آینده برنامه‌ای ندارم. نه تنها من نمی‌تونم برنامه‌ای داشته باشم، بلکه پدرم هم متاسفانه برنامه‌ای نداره و هیچ تصوری نداره از اینکه باید روزی زندگی خودم رو داشته باشم.

همچنین دفتر کار ندارم. باید بگیرم. کارم خیلی درآمد نداره. فعلا مشکل مالی ندارم.

قدیما بهتر بود. زندگی چرا اینجوری یهو سخت تر شد ؟

گرچه افسردگی رو داشتم همیشه ...

هستم و امیدوارم کرونا تموم شه. اگر بعد از پایان کرونا اینجا چیزی ننوشتم، بدونید مردم! 

به همین سادگی.

زندگی در یک بی‌معنایی احمقانه غوطه‌وره. هیچ چیز خاصی هم نداره. فقط سگ‌دو. غم و غیره...

به حرفای این آدمای خوشحال کس.خل هم توجه نکنید که چی زر زر می‌کنند. زندگی همینه که می‌بینید.

امیدوارم از غم دور باشید.

تا بعد از کرونا ...

من تبدیل شدم به یکی از چهره‌های شناخته شده‌ی صنف کاری خودم در بین هم‌رده‌هام. 

عجب بالا و پایین داره دنیا

البته با کلی زحمت و تلاش

کلی هم دغدغه دارم که باید تا سال آینده حل بشن. امیدوارم که بشن.

آدم باورش نمی‌شه کسانی که از قدیم می‌نوشتند تو وبلاگ و نوجوان بودن، الان هم سن تو هستن و باهم بزرگ شدید ... 

فضای وبلاگ بهتر از هر فضایی بود. چه خاطراتی که دیگه برنمی‌گرده.

.

پ.ن:

اگر نظر خصوصی می‌دارید من نمی‌تونم نشون بدم پس نمیتونم جوابی بدم ! بدونید اینو.

آدرس وبلاگ بذارید سر میزنم بهتون.

اونایی که تلگرام و ایمیل و اینستا میگن بده، فقط به افراد قدیمی که میشناسم وبلاگشونو میدم. وگرنه دوست جدید  عزیز من برای شما ناشناس خواهم موند.

گفتم یه سری به اینجا بزنم

زندگی خیلی فرق کرده ولی همچنان افسردگی با منه

می خواستم چیزایی بنویسم اما احتمالا کسانی که منو میشناسن اینجارو می خونن . لذا از گفتنش اجتناب می کنم. خیلی فکر کردم دیشب متوجه شدم من ادم ازدواج نیستم . من با تنهایی خو گرفتم.

فقط خدا میدونه تو این شش ماه چه به سر من اومد. چی گرفتم و چی از دست دادم 

دارم از این خونه میرم یه خونه ی دیگه

اینجا خونه ی بچگیم قراره کوبیده شه و تموم شه . . .

ما کی کوبیده و تموم خواهیم شد ؟

کاش برمیگشتیم به دوران قدیم . . . هرچی میگذره زندگی سخت تر می شه .

منم خوبم . خوب که نه سعی می کنم خوب باشم و روز ها مو بگذرونم. 

 

مریض شدم دکتر گفت شاید آسم بگیری از بس قلیون کشیدی.

بعدشم دلتنگم. تنهام .

این پدرم تو خونه هست انگار یه عذاب بزرگ تو خونه ست. از همه کاراش اعصابم بهم می ریزه.

...

مسخره س . من اون موقع پایان نامه مو دادم هنوز کارام تکمیل نشده ! 

ایراد گرفتن . اونم سر پدر احمقم که باعثش شد.

من و وبلاگم خیلی به هم وابسته ایم. :)