تنها چیزی که برایم حقیقتاً باقی مانده

قلم. نویسندگان و فلاسفه ی مورد علاقه ام و کتاب هایم است.

حرف خاصی ندارم . وب خودمه . دوست داشتم بیام سر بزنم . به تو هم مربوط نیست دوست عزیز .

راستش اتفاقی شد الان اومدنم اینجا

اما چشامو که بستم صورتی رو دیدم که در اون هیچ فریبی پیدا نبود.

زیبا تر از هر کسی

و با من جفت و جور بود

مهربان

همونقدر دست نیافتنی

همونقدر در دسترس

. .

اکنون کجاست ؟ چه می کند او ؟

یه زمانی با اسم پسر 17 ساله بودم .

یادش بخیر . چه زود بزرگ شدم و زندگی همین بود ؟

و به همین سرعت هم می گذره . .

واقعا یاد اون دوران بخیر . .

احتمالا دیگران هم بزرگ شدن . .

اونایی که همسن من بودن .

پ.ن : چند روز پیش غروب که خوابیده بودم موقع بیدار شدن تو حالت خواب و بیداری می گفتم چقدر تنهام. بسه تنهایی . .  :( خیلی دوست دارم با کسی اشنا شم که واسم تازگی و جذابیت داشته باشه .